اثر حاضر ترجمهي دو مقاله از كتاب "تاثيرات شرقي بر فلسفهي غربي" است كه عناوين آن عبارت است از: "يونگ و تائوئيزم/ هرولد كرالد" و "مارتين بوبرو تائوئيزم/ ايرنه ابر". براي نمونه در مقالهي "يونگ و تائوئيزم" طي يك بررسي نشان داده شده كه دو مفهوم محوري "همزماني" و "خود" در بدو شكلگيريشان عميقا تحت تاثير قرائت يونگ از انديشهي تائويي بوده است. در اين مقاله به سه شبهه در خصوص آراي يونگ پاسخ داده شده كه عبارتاند از: دروننگر بودن روانشناسي يونگ آنچنان كه در نظر او همهچيز از ناخودآگاه جمعي حاصل ميشود؛ گنوسي بودن؛ و سوم بدفهمي كشيشان و متكلماني كه يونگ را شكاك و لا اداري به حساب آورده و گفتهاند كه او با تبديل خدا به يك امر رواني (آركي تايپ) در واقع، خدا را حذف نموده است. در پاسخ به شبههي اول بايد گفت كه در تفكر يونگ، همواره ميان درون و برون، تعادلي برقرار است؛ جهان مادي بيروني به اندازهي آركي تايپهاي دروني حايز اهميت تلقي ميشوند و سرانجام اين كه هردوي آنها، ظهور و بروزي از طرح بنيادين يا تماميتي واحدند (يعني همان تائو). در پاسخ به شبههي دوم بايد اذعان نمود كه آن بخش از گنوسيگري كه يونگ پذيرفت اين بود كه معرفتي هست كه بايد در درون روان يافت شود. اما اين باور يونگ پس از مدتي و بر اثر بينش تائويي وي بسيار متعادل گرديد كه بنابر آن هر معرفت دروني ميبايست با معرفتي متناظر با خود كه از جهان خارج، ناشي شده پيوند مييافت. هدف روانشناسي يونگ اين است كه ما گونههاي شخصيتي درونگرا يا برونگراي خود را چنان در دليرههاي دايما اتساع يابنده توسعه دهيم كه جنبههاي متضاد در تماميت تازهي خود با يكديگر آشتي كنند و آگاهي و هوشياري حاصل آيد و اين همان تائوست. در دفاع از بري بودن يونگ از شكاكيت و لاادريگري نيز ميتوان به تكيهي او بر اين آموزهي لائوتزو اشاره كرد، كه ميگفت تائويي كه بتوان آن را ناميد يا به لفظ درآورد، تائوي حقيقي نيست. به زعم يونگ، همهي دگماها و همهي علم الهيات، ضرورتا يك سويه و تكبعدي است زيرا آنها يكسره در پي تمايز نهادناند، در حالي كه امر الوهي يا تماميت بنيادين كه همهچيز را ميآفريند، حفظ ميكند و سرانجام به سوي خويش بازميگرداند، طرح و ساختي كيهاني فراهم ميآورد كه همهي تمايزات در آنجا ميگيرند. مقالهي دوم نيز به تاثير انديشههاي چين بر دورههايي از زندگي علمي و انديشگي مارتين بوبر اختصاص يافته است.