پوآرو كارآگاه معروف مشغول خوردن صبحانه است كه دختري با اصرار وارد اتاقش ميشود و ادعا ميكند كه "شايد كسي را به قتل رسانده باشد". پوآرو حيرتزده ميماند و از دختر توضيح بيشتري ميخواهد. اما او كه گويا پشيمان شده بدون هيچ حرفي اتاق را ترك ميكند. چند ساعت بد پوآرو با دوستي نويسنده از اين موضوع سخن ميگويد و خانم نويسنده دختر را ميشناسد و به كارآگاه پيشنهاد كمك ميدهد. در همين بين مشخص ميشود دختر كه از خانوادهاي ثروتمند است با دو دختر ديگر مانند خودش در آپارتماني اجارهاي در لندن زندگي ميكند و البته چندروزي است كه نه خانوادهاش در ملك پدربزرگشان در حومهي لندن و نه همخانهايهايش كسي او را نديده و خبري از وي ندارد. پوآرو و نويسنده دست به كار ميشوند و سعي در حل معما دارند. در اين گيرودار باخبر ميشوند كه چندي پيش در حياط مجتمع مسكوني درگيري پيش آمده و گويا شخصي هم زخمي شده، اما كسي از هويت وي اطلاعي نداشته است، پوآرو به تحقيقاتش ادامه ميدهد و سعي ميكند چيزي را از نظر دور نداشته باشد. تا اينكه...