"آلبركامو" در شهري كوچك در منطقهي شرقي الجزاير چشم به جهان گشود. پدر او لوسين كامو كارگر دورهگردي بود كه خواندن و نوشتن را در پرورشگاه، همان مكاني كه كودكياش را گذرانده بود، فراگرفت. مادر كامو نيز بيسواد بود. پدر كامو بر اثر جراحات وارده در نخستين نبرد مارن چشم از جهان فروبست. مادرش سركار ميرفت و مادربزرگ كامو از وي و برادرش نگهداري ميكرد. آنها در آپارتماني زندگي ميكردند كه نه آب لولهكشي داشت و نه حمام. به جز نور خورشيد، تنها نور آپارتمان به چراغ نفتي محدود ميشه و هيچ كتابي نيز دركار نبود.در سال 1957 كامو جايزهي ادبي نوبل را دريافت كرد. او جوانترين فرانسوي بود كه به اين پيروزي ميرسيد. كامو، هيچگاه رمان (داستان بلند) را در توصيف كتابهايش به كار نبرد. حتي "بيگانه" نيز مانند "هبوط" از جمله داستانهاي كوتاه اوست. در بيگانه صحبت زيادي از شخصيتها نميشود، موضوعات و مسائل بيگانه، بسيار پيچيده هستند، اما داستان صريح و روشن است. "مورسو" پس از مراسم تشييعجنازهي مادر، "ماري كوردوانو" را به عنوان معشوقهي خود برميگزيند و درگير كارهاي "ريمون سنينه"، همسايهاي كه تا حدي رياكار است، ميشود. به يك عرب شليك ميكند. براي قتل، محاكمه و محكوم به مرگ ميشود. در بيگانه، آفتاب، دريا و باد، يعني پديدههاي طبيعي مورد علاقهي مورسو، هستند. كه عامل شليك كردن او به مرد عرب معرفي ميشوند. كتاب حاضر از پنج فصل تشكيل شده است. در فصل نخست به انسان، كتاب و درونمايه پرداخته شده و در فصل دوم به تكنيك، رموز و ابهام در آثار كامو اشاره گرديده است. فصل سوم به شرارت، تمثيل و انزجار، فصل چهارم به وكلا، جرم و طنزپردازي و فصل پنجم به تعبيد، انسانگرايي و نتيجهگيري اختصاص يافته است.