اين مجموعه منتخبي است از 21 داستان كوتاه كه از آن جمله است: "مرد جوان بيباك روي طناب بندبازي". داستان روايت مرد جواني است كه براي به دست آوردن پول و ادامهي حيات به دنبال شغل ميگردد، اما پس از تلاش بسيار شغلي نمييابد و سرانجام ميميرد. در بخشي از اين داستان آمده است: "سريع، پاكيزه به زيبايي مرد جوان روي تاب بندبازي از كالبد خود خارج شد. براي لحظهاي ابدي يكباره همهچيز شد. پرنده، ماهي، جونده، خزنده و انسان. اقيانوسي از حروف چاپي بيوقفه و مبهم پيش رويش به نوسان درآمد. شهر آتش گرفت، خلايقي شورش كردند. زمين چرخيد و دور شد و وقتي دانست كه او همچنين كرده است، صورت گمشدهاش را به سمت آسمان خالي چرخاند و بيرويا، غير زنده و كامل شد". برخي از داستانهاي كتاب عبارتاند از: هفتاد هزار آسوري، باغچهي جعفري، تابستان اسب زيباي سفيد، دختر چوپان، زندهها و مردهها، دختري پشت پيشخوان، جنگ، داستان عاشقانه، بازگشت به خانه، و لوكوموتيو 38 اجيب وي.