اين مجموعه حاوي تعدادي نمايشنامه و داستان كوتاه از نويسندگان مختلف تحت پارهاي از اين عناوين است: "مراسم عروسي/ لودويگ توما"، "مرگ/ توماسمان"، "مقبرهدار/ فرانتس كافكا"، "پيرزن بيلياقت/ برتولت برشت"،" ترازوي خانوادهي بالك/ هينريش بل"، "نمونهاي از عشق مسيحيوار به همنوع/ هربرت ايزن ريش" و "اسم رمز/ هرمان كافت". براي نمونه در "مرگ"، راوي همواره تصور ميكند كه در بيستم اكتبر و چهل سالگي ميميرد. اما همين كه زمان موعود فراميرسد، راوي با مرگ دختر خردسالش "آسانسيون" مواجه ميشود. در بخشي از اين داستان آمده است: "در آن لحظه همهچيز را دريافتم، بيست سال تمام، مرگ را به روزي فرا خواندهام كه يك ساعت ديگر شروع ميشود و در اعماق وجود من چيزي هست كه ميداند قادر نيستم اين طفل را تنها رها كنم. من نميتوانستم پس از نيمهشب بميرم. حال آن كه بايست ميمردم. اگر ميآمد باز هم ميراندمش. پس او ابتدا به سر وقت طفل آمده است، زيرا كه بايد به آگاهي من و به ايمان من سر بسپارد...".