كتاب حاضر دربرگيرندهي سخنرانيها و مقالات نگارنده در خصوص عرفان يهود است كه طي اين عناوين به نگارش درآمده است: "خصايص كلي عرفان يهود"، "عرفان مركابا وگنوسي يهودي"، "حسيديسم در آلمان قرون وسطي"، "ابراهيم ابوالعفيا و آموزهي نبوت قبالايي"، "كتاب زوهر و نويسندهي آن"، "نظام وحدت وجودي در كتاب زوهر"، "اسحاق لوريا و مكتب وي"، "جنبش شبتاي و بدعت عرفاني" و "حسيديسم، آخرين مرحله". گفتني است اوج عرفان يهود به قرون دوازدهم و سيزدهم ميلادي (پنجم و ششم هجري) در اسپانياي اسلامي بازميگردد و مهمترين مكتب عرفاني آن، "قبالا" يا "كبالا" است كه تفسيري سري و قلبي از كتاب مقدس است؛ تفاسيري كه بسياري از يهوديان و مسيحيان در قرون وسطي به آن باور داشتند. اين تفسير در قرون وسطي در حوالي قرن هفتم ميلادي به قيد كتابت درآمد و تا قرن هجدهم نيز رونق داشت. اوج مكتب قبالا را بايد قرون دوازدهم و سيزدهم ميلادي دانست كه مهمترين متون قبالايي از جمله كتاب "زوهر" نيز در همين دوره نوشته شده است. در آثار قبالايي تاكيد بر حروف و ارزش عددي آنها چنان زياد است كه در نهايت به سحر و جادو و بازي با حروف منجر ميشود. در ادامه بايد افزود كه فرد يهودي همواره به يكي از اين دو مشرب اعتقاد دارد: يا نگاه تلمودي به دين دارد و يا دين را از منظر قبالايي مينگرد. تلمود نام كتابي است كه در آن تفسير فقهي از تورات عرضه ميگردد. به عبارت ديگر تلمود را ميتوان شريعتخواهي يهود ناميد كه اندكي شبيه به فقه اصول اسلامي است. در برابر اينان، تابعان مكتب قبالا هستند؛ كساني كه نگاه عرفاني به دين يهود دارند. آنها معتقدندكه اوج علوم يهودي، دانشهاي قبالايي است و اين دانش مربوط به اسرار حروف و اعداد است. نگارنده در ادامه از حيديسم سخن به ميان ميآورد كه به جماعتي از يهوديان اطلاق ميگردد كه در برابر تمايلات هلنيستي قد برافراشتند. پيروان اين مكتب در شيوهي نوين ميكوشيدند تا با عقلگرايي افراطي تلمودي مخالفت كرده و به جذبه روي آورند. اينان به ظهور معجزات مسيح موعود اعتقاد داشتند و همين امر باعث شد تا عوام يهود آنان را انكار كنند و اهل بدعت شمارند. اين برداشت از حيديسم باعث شد تا مسيحيان دورغين قيام كنند و درادامه نهضت شبتاي صوي رخ دهد.