نوشتار حاضر، به دنبال بررسي چگونگي پيوند يافتن و نحوه تعامل عرفان و سياست نزد يهود است. در اين راستا مؤلف در بخش اول كتاب ابتدا به تعريف دو واژه«عرفان» و «سياست» پرداخته و سپس عرفان يهود و سنتهاي اصلي آن نظير«مركاوا»، «كابالا» و « ژحسيديسم» را مورد بررسي قرارميدهد. نويسنده در بخش دوم، با عنوان«عرفان سياسي يهود»، در دو محور«فراماسونري و عرفان سياسي يهود» و «آرمان مسيحايي و عرفان سياسي يهود» بحث را پيشميبرد. در انتهاي اين بخش نيز، به موضوع صهيونيسم از منظر عرفاني نگاه شده و نظرات موافقان و مخالفان عرفاني ـ سياسي آن براي استناد آوردهشدهاست.