اين كتاب با پيشگفتاري دربارهي "اسلاوي ژيژك" ـ نظريهپرداز معاصر اسلووينايي ـ نيز پنج گفتوگو با وي به چاپ رسيده كه عناوين آنها بدينقرار است: "گشودن فضاي فلسفه"، "جنون عقل: برخوردار از نوع واقعي"، "سوژههاي مدرنيته: مجازيت و شكنندگي امر واقعي"، "مدارا و مداراناپذير: كيف، اخلاق و رخداد" و "معجزهها رخ ميدهند: جهاني شدن (ها) و سياست". به تصريح كتاب: "اسلاوي ژيژك در قامت يك فيلسوف، تداومبخش قسمي سنت دكارتي است كه با شكورزي پيگير و دستوري (نظاممند) به بنياد پيشفرض واقعيتهاي اجتماعي امروز حمله ميكند و در عرصهي تفكر كلامي (الاهيات) ميخواهد به مدد شمار كثير مثالهاي برگرفته از طيف وسيع آثار ادبي و هنري ـ از اپراهاي رمانتيك تا رمانهاي عامهپسند اثبات كند كه بين دو تراز وجود ـ تراز الهي و تراز واقعيت زيستهي ما ـ پيوندي ناگشودني و ناگسستني در كار است. از اين حيث او متفكري سراپا هگلي است. او به تاسي از هگل به يادآوري ميكند كه هرگز نميتوان تجربههاي جسماني شخصي خود را از ابعاد استعلايي تجربه جدا نمود". در ادامه بايد گفت بخش عمدهي شهرت ژيژك به دليل استفادهي كمنظير او از كارهاي ژاك لاكان در عرضهي تفسيري بديع و قرائتي ديگرگون از فرهنگ عامه است. او علاوه بر تفسير روانكاوي لاكان، دربارهي مضامين و موضوعات بيشماري قلم ميزند: بنيادگرايي، تساهل و تسامح، درستي سياسي، جهانگستري، سوژگي، حقوق بشر، لنين، اسطوره، سپهر رايانهاي، پسامدرنيسم، تكثر فرهنگها، ديويد لينچ، و آلفرد هيچكاك. در خصوص انديشهي سياسي ژيژك، نگارنده معتقد است كه وي مدافع قسمي سياسي شدن اقتصاد است، زيرا گرايش به هواداري از تكثر فرهنگها و مدارا با انواع تفاوتها كه دگم غالب بر جامعهي ليبرالي امروز محسوب ميشود، مهمترين پرسش زمانهي ما را مسكوت ميگذارد و اصلا صورت مساله را پاك ميكند. اين كه چگونه ميتوانيم در اوضاع ناشي از جهانگستري امروز، از نو فضاي راستين و درخور امر سياسي را بگشاييم؟ ژيژك همچنين از لزوم سياسي شدن سياست در مقام مقابله با جريان هوادار پسا سياست ميگويد. در عصر اتخاذ تصميمهاي سياسي در بستر دموكراسيهاي ليبرال، او به انتقاد از نظام دوحزبي مسلط بر بعضي كشورها به عنوان يكي از قالبهاي سياسي عصر پساسياسي، برميخيزد. بدينترتيب از ديد او هر زمان كه تقاضايي جزئي همچون نمايندهي امر كلي محال وارد صحنه شود، روند سياسي شدن حضور مييابد.