در مجلد دوم از اين مجموعه با نگاهي بر تغيير تمركز تحليل سياستها از دههي 195 تا امروز، نيز چگونگي طراحي عمومي فرآيند سياستگذاري تصريح گرديده است: "در حالي كه نقطهي تمركز اصلي تحليل سياستها در دههي 1960 گفتن حقايق به فرمانروايان بود، ماموريت تحليل سياستها در دههي آتي كمك به پرورش گفتوگويي حقيقي ميان سياستگذاري در اين فرآيند باز، سياسي كردن و مردمي كردن سياستگذاري عمومي داراي اهميتي بزرگ است و نيازمند آن است تا فعالان اين حوزه، با دقت به محدوديت روشهاي تحليل ابزاري (مانند تحليل هزينه، فايده، پژوهش در عمليات، تجربهگرايي و ارزيابي)، انگارهي مديريتي و سازوكارهاي بازار بينديشند و آنها را توسعه بخشند. تحليل سياستهاي اساسي، رابطهي روشهاي همگرا و ارتباطي را براي تحليل سياستها و فرآيند سياستگذاري كشف ميكند و آنها را به چونان اشكالي از تحليل براي سياستگذاري آشكار ميسازد. اين مساله بدان معنا نيز هست كه تحليل سياستها ديگر نبايد محلي براي تجمع قدرتمندان و سازمان يافتهها باشد بلكه بايد تلاش نمايد تا به عمومي هرچه گستردهتر دست يابد و از اين طريق بحثها و گفتوگوهاي سياسي را غني و گسترده سازد و رقابت ميان انديشهها و ارزشها را اغنا بخشد. اگر چنين شود، آنگاه اهداف سياستگذاري عمومي در جوامع ليبرال دموكراتيك در آينده با دموكراتيك كردن فزايندهي نوع بشر، نزديكي بيشتري پيدا خواهد كرد. اين شفافسازي، شكل دادن و سهيم شدن در ارزشها با هدف گسترش و پيشبرد فرآيند دموكراتيكسازي است محور اصلي و كار اساسي سياستگذاري در عرصهي عمومي و عملي ميباشد".