اين كتاب در آغاز به بررسي نظريههاي گوناگون دربارهي هنر اختصاص يافته و در ادامه از تاثير رويدادهاي گوناگون در شكلگيري هنرهاي تجسمي در سدهي بيستم سخن رفته است. در اين بخش از اين كه هنر در آغاز، ساختاري دو بعدي داشته و بر مبناي آيين زمان خود (جادوگري) هنري اعتقادي فوق طبيعي، نيز انتزاعي و نمادين بوده سخن گفته شده و تصريح گرديده است: "در اين دوران، انسان هنوز به تجربههاي ارزشمندي دست نيافته بود و از ابزار و مصالح كار و تكنيك در سطح وسيع بهرهاي نداشت. بنابراين هنر نقاشي او در سطح دو بعدي و بدون هيج تجربهاي شكل ميگرفت. به همين دليل اين دوران را دوران هنر بدوي (پريمي تيو) مينامند. در اين رابطه ميتوان به آثار شكل گرفته در غارهاي اروپا و ايران اشاره كرد. در دورهي آركانيك يا آنتيك با تسلط يافتن انسان بر پيرامون خويش، بشر از هنر مطروحه دست برميدارد و به جهان طبيعي چشم ميدوزدو سرانجام حركتهاي دوبعدي را رها ميسازد و به سه بعدنمايي توسط تجسم حجم روي ميآورد. در دورهي مسيحيت انسان مجددا از سه بعدنمايي دوري مينمايد و به دو بعدنمايي و ايجاد سطوح تخت ميپردازد. در دورهي رنسانس، رويدادهاي بزرگ علمي مانند نظريهي مركزيت خورشيد در منظومهي شمسي از سوي كوپرنيك، سبب فروپاشي انديشههاي كهنه ميگردد. آثار اين دوران در واقع آثاري هستند كه بار ديگر از سطوح تخت و يكدست و شكلهاي تمامرخ نماي بيزانسي گوتيك به سطوح حجمدار گرايش مييابند كه اوج آن را در هنر رنسانس مترقي و سود جستن ميكل آنژ از افكار و فلسفهي نو افلاطونيان مشاهده ميكنيم". بررسي هنرهاي تجسمي در سدهي بيستم اعم از نقاشي، پيكرهسازي و معماري، نيز بررسي مكاتب مختلف نقاشي ايران موضوعات ديگر كتاب به شمار ميآيند.