نگارنده پس از اشاره به اين نكته كه در آموزههاي تمامي اديان الهي، شناخت انسان پس از خداشناسي، بيشترين اهميت را دارد، هدف اساسي انبيا را توجه دادن انسان به خويشتن، معرفي ميكند. سپس از رابطهي انسانشناسي و جهانبيني سخن ميگويد. همچنين در اين بخش، رويكردهاي مختلف در انسانشناسي بازگو شده كه از آن جمله است. دروننگري و انسانشناسي عرفاني، روش عقلي و انسانشناسي فلسفي، انسان شناسي تجربي و تاريخي و انسانشناسي ديني. در پايان اين بخش نگارنده نتيجه ميگيرد كه بين انسانشناسي و خودشناسي، رابطهاي دو سويه وجود دارد. فرضيههاي آفرينش انسان از ديدگاه علوم زيستي و قرآن در بخش دوم كتاب، آورده شده است. ذكر دلايل دوبعدي بودن انسان، نيز حقيقت روح و هدف آفرينش از مباحث بعدي كتاب است. در بخشهاي ديگر، مباحثي چون نظريههاي مربوط به سرشت انسان، سعادت، و جبر و اختيار بازگو شده و در فصل پاياني موضوع "باخودبيگانگي" تاريخچه و علل باخودبيگانگي، مطرح گرديده است.