"[نويسنده] در اين پژوهش، براي تحليل فرايند ديالكتيكي رويارويي فكري و فرهنگي ايران با مدرنيت، گفتمانهاي اجتماعي ـ
سياسي گوناگوني را كه از نيمه دوم قرن نوزدهم در آن جا پديدار شدهاند و همبستگي آنها را با گفتمان و شرايط مدرنيت در
كانون توجه قرار ميدهد. از اين رو وظيفه اصلي اين پژوهش دوگانه است: نخست، بررسي مفهوم و پديده مدرنيت در متن غربي
و جهاني آن؛ و دوم، بررسي رويارويي فكري و فرهنگي ايران با مدرنيت از نيمه قرن نوزدهم تاكنون". در بخشي از كتاب آمده
است: "انقلاب اسلامي 1357 در مورد مسئله مدرنيت در خاورميانه و ايران، نقطه عطفي به وجود آورد. جامعهاي كه تمام ظواهرش به سرعت در حال مدرن شده بود، تقريبا يك شبه به دولتي دين سالار تبديل شد. غالبا چنين گمان ميرود كه طغيان ايران عليه مدرنيت پس از 1357 نمايانگر واكنش به فرايند مدرن سازياي است كه از كودتاي 28 مرداد 1332 آغاز شد.
بر اين اساس، ميتوان بسياري از تحليلها را در مورد ايران از سال 1357 به بعد گلايههايي دانست بر ناكامي ايران در همراهي
با نيروهاي مدرنيت و نهادهاي دموكراسي".