متن انتقادي حاضر بخشي از باب دوم جامعالتواريخ ـ تاليف رشيدالدين فضلالله ـ است كه در آن از تاريخ اسماعيليهي نزاريه يا اسماعيليهي الموت و سرگذشت آنان سخن رفته است. در پايان نيز سه پيوست يكي در باب قلعهي ميمون دز (برگرفته از دستنوشتههاي مرحوم دكتر مهدي بياتي)، نامهاي از سلطان ملكشاه به حسن صباح، و پاسخ آن، داستاني از حسن صباح و خواجه نظامالملك فراهم آمده است. گفتني است اسماعيليه فرقهاي از شيعه است كه امامت را بعد از امام جعفر صادق (ع) حق پسر بزرگ او اسماعيل بن جعفري دانند. و آن را هم به اسماعيل ختم ميكنند، مگر شيعهي قرامطه از اين فرقه كه امامت را منتهي به پسر او محمد ابن اسماعيل ميشمارند. اين فرقه در قرن دوم قبل از ميلاد به وجود آمد كه بقاياي آن هنوز در سوريه (سلميه و طرطوس) و ايران (خراسان و كرمان) و افغانستان (بدخشان و شمال جلالآباد) و تركستان و هند و مشرق آفريقا وجود د ارد. از آن ميان اسماعيليهي ايران به شيعهي نزاريه معروفاند زيرا مستنصر ابتدا پسر بزرگ خود، نزار را به امامت برگزيد و بعد او را عزل كرد و پسر ديگرش مستعلي را امام كرد و بعد از مستنصر، بين نزار و مستعلي رقابت درگرفت و اسماعيليهي عراق و ايران بر خلاف اسماعيليهي شام و مصر و آفريقا كه امامت مستعلي را قبول كردند، همچنان به امامت نزار قايل شدند. و بعد از كشته شدن نزار، شيعهي او و نوادهاش را پنهاني به الموت بردند و به وسيلهي حسن صباح به نشر آن دعوت پرداختند و دولت خداوندان الموت يا كياهاي الموت را تشكيل دادند.