در اين داستان رابطهي پدري ـ كه رب النوع عشق است ـ با فرزندش مورد تعرض و دستبرد اخلاقي قرار ميگيرد. به تصريح نويسنده: "كتاب حاضر تلنگري است بر بيداري خفتگاني كه خواب عميق وجدانشان، نفس يا هر ديار و سرزميني را متعفن ميكند. اينجاست كه آدميان با غمي تكاندهنده به خود ميگويند: واي اگر زمان يك دقيقه انسانها را آزاد بگذارد و كاري به كارشان نداشته باشد، آنوقت ميشود فهميد انسان چه موجود هولناكي است".