مجموعهي حاضر، شامل 11 داستان كوتاه تحت اين عناوين است: "بار"، "باد قاصد ماست"، "گم شدن زني به نام گلافروز"، "او"، "سياه زمستان"، "پسين تنگ"، "بوي نرگس"، "رها در تاريكي"، "لكههاي گل"، "درختي كه بود" و "در راه". داستانها داراي فضا و رنگ بومي هستند، و در عين حال سعي شده كه موضوعات تا حدودي كلي باشد و به يك محل خاص محدود نشود. علاوه بر اين نويسنده سعي كرده تا لحن و لهجهي مردم بخشي از جنوب كشور را در داستانها منعكس كند. او بيشتر در "نحو" جملهها اين مهم را انجام داده است نه در واژههاي محلي. براي مثال در بخشي از كتاب آمده است: "نميدانم گناه پدرم چه بود كه گرفتار عذاب دايمي شده بود و نميتوانست يك روز هم بارش را بگذارد زمين. تا يادم ميآيد چيزي روي كولش بود. با گوني گندم به آسيا ميرفت. كيسهي آرد بر پشت برميگشت. كود حيواني را ميبرد ميريخت پاي نخلها، با زنبيل پر از خرما خميده خميده از باغ ميآمد، پشتهاي هيزم ميبرد، كيلويي قند ميآورد. خلاصه كمرش راست نشد كه نشد...". نويسنده در "لكههاي گل" از تلاش پدر و پسري براي آب دادن به نخلهايشان سخن ميراند كه مرد ناشناسي مانع از اين كار ميشود و...