خانواده "گلس "(لس و بسي) زن و شوهر بازيگري كه در سال 1942ـ دوران بازنشستگي خود را ميگذرانند هفت پسر و دختر دارند كه در سراسر آمريكا پراكندهاند .دومين فرزند خانواده "بادي"، كه دچار بيماري ذاتالجنب است، در آغاز داستان روايت ميكند كه برادر بزرگترش، "سيمور"، هنگامي كه خانواده آنان در محاصره بيماري اوريون قرار گرفته است براي خواهر كوچكتر ـ "فرني "ده ماهه كه بيتابي و گريه ميكند ـ كتاب مورد علاقهاش را ميخواند ; زيرا معتقد است" :بچهها هم گوش دارند و ميشنوند "و جالبتر اين كه فرني تا همين امروز هم قسم ميخورد داستان خواندن سيمور را به ياد ميآورد . بادي، زماني كه مشغول معالجه و درمان است .نامهاي از خواهرش دريافت ميكند و طي آن از ازدواج "سيمور "باخبر ميشود ;اما سيمور ديگر زنده نيست، او خودكشي كرده است و خواهر با هيجاني وصفناپذير ميگويد" :سيمور دارد ازدواج ميكند، بله ازدواج ."شرح ازدواج و خودكشي سيمور، كه به صورت رازي درآمده است بخشي از وقايع داستان را تشكيل ميدهد .