اين مجموعه حاوي مقالاتي است در خصوص آرمانگرايي و واقعگرايي با اين عناوين: "بازخواني نظريهي روابط بينالملل اوايل قرن بيستم: بازنگري آرمانگرايي/ آندرآس اوزياندر"، "آغاز يك علم/ اي. اچ. كار"، "انترناسيوناليسم آرمانگرا و معضل امنيت/ جان اچ. هرتس"، "بحث مهم ديگر: نفع ملي ايالات متحدهي آمريكا/ هانس جي. مورگنتاو"، "قطب قدرت و قطب بيتفاوتي/ آرنولد وولفرز"، و "امنيت در وضعيت آنارشي: واقعگرايي آرماني در نظريه و در عمل/ كن بوت". گفتني است بحث بين واقعگرايي و آرمانگرايي را اغلب نخستين بحث مهم در رشتهي روابط بينالملل دانستهاند. آرمانگراياني مانند "سرنورمن اينجل" و "لرد ديويس"، از ديپلماسي پنهاني، معاهدات پنهاني و موازنهي قوا انتقاد كردهاند. آنها معتقد بودند كه براي از ريشه بركندن جنگهايي با قدرت تخريبي روز افزون به اصولي جديد در سياست جهاني نيازمنديم. آنها امنيت جمعي و مجازاتهاي بينالمللي را از جمله عناصر لازم نظم جهاني نوين ميدانستند. در مقابل اين عقيده، واقعگرايي ديدگاهي است معتقد به اينكه با به كار گرفتن اصول اخلاق بينالمللي دربارهي سياست جهاني، ستيزه براي كسب قدرت و امنيت را نميتوان برداشت. بر اين اساس "مورگنتاو" معتقد بود كه تهديد جنگ هستهاي نياز به شكلهاي جديدي از سازمان سياسي را به وجود آورده است. "اي. اچ. كار" از آرمانگرايي انتقاد ميكرد. به اعتقاد او انترناسيوناليسم ليبرال، بازتاب ديدگاه قدرتهاي آسودهخاطر غرب بود، اما او در عين حال از بيحاصلي واقعگرايي سرسختانه انتقاد ميكرد. از نظر تمام واقعگرايان، هر پيشرفتي فراتر از وضع موجود، در نهايت وابسته به حمايت قدرتهاي بزرگ است. بر اين اساس اي. اچ. كار مخالف پذيرفتن آرمانگرايي يا واقعگرايي در حد افراطي بود. در حالي كه افرادي مانند "بوت"، از رويكرد "واقعگراي آرمان شهري" نسبت به روابط بينالملل دفاع كردهاند. واقعگراياني مانند "هرتس" ـ كه اصطلاح مسالهي بغرنج امنيت را ابداع كرد، از همنهاد واقعگرايي و ليبراليسم دفاع كردهاند. "اوزياندر" نيز خاطرنشان ميسازد كه آرمانگرايي تا چه حد وارونه جلوه داده شده و در عصر دو قطبي موضوع آن تا چه حد به قدرت مربوط ميشود.