نويسنده در اين كتاب، در قالب داستان و به زبان "لودينگيرا ـ شاعر سومري ـ زندگي، آيينها و احوال مردمي را روايت ميكند كه چهار هزار سال پيش ميزيستند و تمدني عظيم را پي افكندند. "لودينگيرا كه نامش به معني "مرد خدا"ست، اين داستان را در روزگار سالخوردگي نوشته است. به گفته خودش، در آن زمان، بيگانگان بر سرزمين سومر حاكم بودند و حكمرانان جديد، به زبان ديگر تكلم ميكردند. نوشتههاي او بيانگر نگراني وي از فراموشي زبان و تمدن سومري، حتي در ميان سومريان است. به همين دليل هم با نوشتن زندگينامه خود، خواستار انتقال تجارب و اندوختههايش به نسلهاي آينده بوده، آرزويي كه جامه عمل پوشيد. او در اين داستانها، مراسم سال نو در زمان كودكي خود، روزهاي سپري شده در مدرسه به عنوان دانش آموز و آموزگار، نخستين آشنايي وي با عشق، علاقه به مادرش، مرگ پدر و همسرش، ناگواريهاي زندگي، شهر و محل سكونتش، راه حلي كه براي مشكل جنسي دوستش يافته، داستانهاي مردم و افسانههاي پادشاهان و خدايان سومر، حضور در دادگاه، انتقام مرد تهي دست از شهردار.... و خاطرات جنگ را با زباني ساده بيان ميكند. و در عين حال در كنار اشعار خود، اشعار شعراي ديگر هم اشاراتي دارد....".