اين اثر به بررسي تاريخچه و نظرات مطرح شده در باب روانكاوي، نيروهاي هيجاني و احساسي هستند كه تعيينكنندهي رفتارند و اين نيروها هميشه در حوزهي آگاهي حضور ندارند و در غالب موارد به صورت پنهان شده در لايههاي ناخودآگاه، اثر خود را اعمال ميكنند. اما به رغم رفتارگرايان، اين ايده كه علم روانشناسي متكي بر روش ذهني دروننگري باشد، مردود است. اين افراد به رويدادهاي ذهني به علت ماهيت لمس ناشدني آنها به ديدهي شك مينگرند. ازجمله افرادي كه به درك ماهيت بشر از طر يق روانكاوي كمك كرد ميتوان از فرويد نام برد. به تصريح نگارنده "فرويد در برخورد با بيماران خود به اين نتيجه رسيد كه براي علاج اختلال رواني ابتدا بايد ماهيت آن را شناخت و براي رسيدن به اين هدف بايد بيمار را به شكل سازمانيافتهاي تحت مشاهدهي دقيق قرار داد. او موفق به توضيح رفتار انسان بر اساس واژگان روانشناسي شد و پژوهش و درمان را تحت يك چتر واحد درآورد. تحت رهبري فرويد، اين واقعيت هرروز بيش از پيش مطرح شد كه روانشناسي ميتواند همانند علوم طبيعي منسجم و عملي باشد. او با استفاده از روشهاي روانشناختي به مسالهي محوري شخصيت انسان و اختلالات آن يورش برد. شناسايي انگيزشهاي ناخودآگاه كه دستگاه درماني خود را بر آن بنا نهاد، موجب وسعت بخشيدن درك ما از علل روانشناختي بيماريها شد و راهي را براي تاثير بر ساختار شخصيتي انسان گشود".