اين كتاب، حكايت جواني است به نام "جاشوآ" كه عقيده دارد زندگي چيزي بيش از خوردن و بازي كردن است. او نميخواهد تسليم شرايط باشد و خوشيهاي ظاهري فريبش دهند. جاشوآ سفر آغاز ميكند و پشتكار به خرج ميدهد تا به آنچه ميخواهد برسد. كتاب، داستاني است دربارهي لذت زندگي كردن در زمان حال، اين كلاغ، ياد ميگيرد و ياد ميدهد كه براي رسيدن به آرامش و براي درمان نوميديها بايد به نداي قلب گوش فرا داد.