در مجلد دوم از مجموعهي حاضر، فلسفهي زيباييشناسي هگل در سه بخش، بازگو ميشود: شكل سمبوليك (نمادين) هنر، گذار به سمبوليسم، و نظرگاه سمبل. به تصريح نگارنده: "ما ميخواهيم رابطهي هنري ميان معنا و شكل آن را تا جايي كه اين رابطه ـ برخلاف شيوههاي كلاسيك و رمانتيك ـ نمادين است، برقرار نماييم. از اين رو وظيفهي ما نه عبارت از قبول اين اشاعهي شيوهي نمادين بر تمامي حوزهي هنر، بلكه برعكس بايد آشكارا حيطهي آنچه بالقوه به ما عرضه ميشود را بسان خود نماد محدود كند و از اين رو ميبايست همچون سمبوليك بررسي شود. هگل در ادامهي بررسي جريان راستين تطورات هنري و ديناميسم آن نشان ميدهد كه تاريخ تكامل هنر در يك نكته با تاريخ تكامل طبيعت فرق اساسي دارد و اين فرق، آن است كه در طبيعت، در صورتي كه تاثير متقابل انسان را كنار بگذاريم، فقط نيروهاي كور و لايشعر، در يكديگر تاثير ميكنند و قوانين عمومي ضمن تاثير متقابل اين نيروهاي متجلي ميگردند؛ در حالي كه در هنر، انسان و آفرينش او عامل تعيين كننده است".