در سيزدهمين شمارگان از اين مجموعه، نخست، مراتب هنر غربي بازگو شده كه عبارتاند از: "هنر عام كلاسيك"، "هنر آوانگار و خاص"، "هنر مبتذل و سطحي". در ادامه مباني انديشهي نظري و فلسفي هنر مدرن از ديدگاه فيچينو و دكارت بازگو ميشود. از ديدگاه دكارت انسان در دنياي حكم عقل خود بنياد خويش، هنر و تجربهي هنري را ميسنجد و آنها را چونان ابژه، بازنمود ميكند. در ساحت علم دكارتي، همدلي با اثر هنري از بين ميرود و حقيقت اثر، خود را از ما ميپوشاند و ديگر حجاب از چهره برنميگيرد و راز خود را آشكار نميكند و به زبان نميآيد. سرانجام مباني سوبژكتيو دكارتي هنر مدرن، معرفي و تشريح ميگردد كه عبارتاند از: خلاقيت ذهني در برابر الهام، نبوغ نفساني در برابر منشأ نيت متعالي، سنتشكني و نوآوري، ابهام، و زيبايي و زشتي معيار شناخت حس فردي. به تصريح نگارنده: "اكنون در دنياي پست مدرن، زيباييشناسي شرقي در حال وقوع است. هنر مدرن در نهايت، تحقق مباني زيباييشناسي در تفكر دكارت و كانت بود كه در دنياي كنوني و در دورهي مدرن، حيات آدميان را در نظر و عمل دربرگرفته است".