هدف از نگارش اين كتاب، بررسي ماهيت كشورهاي در حال توسعه از پنج منظر مختلف است: منظر اول، "فقر و جامعهي جهاني" است كه به بررسي ريشههاي فقر و آزادسازي و اصلاحات اختصاص يافته است. نگاه دوم، "بحران توسعهاي" است كه نزديك به پنج دهه كشورهاي در حال توسعه را با نظامهاي مختلف دربرگرفته و ناپايداري اين دولتها را در عدم موفقيت برنامهريزي نشان ميدهد؛ در مبحث سوم، "برنامهريزي و دموكراسي" به منزلهي راهكاري براي آزادسازي در نظر گرفته ميشود و ابعاد اجتماعي، اقتصادي و سياسي اين امر با متغيرهايي مانند آزادي، تورم و مالكيت به بحث گذاشته ميشود. در بخش چهارم به "عصر آزادسازي" به منزلهي عصري كه تبع فنآوري اطلاعات با سدههاي گذشته متفاوت بوده و از آن به عصر آگاهي تعبير ميشود. اشاره شده است و سرانجام در آخرين مبحث، "جامعهي اطلاعاتي"، "عصر تعامل انسان با رايانه و تمامي فرآيندهاي اخلاقي و غير اخلاقي مانند تروريسم، مطمح نظر قرار گرفته است. به تصريح نگارنده: "در نگاه اول، آزادسازي به معني كاهش تعرفههاي تجاري است و در نگاه دوم، توجه به سوي رقابت بينالمللي جلب ميشود و نهايتا افكار به سوي دهكدهي جهاني معطوف خواهند شد. از آنجا كه ضرورت كاهش شكاف بين كشورهاي فقير و غني در اولويت است، لذا آزادسازي به صورت يك هدف نهايي در برنامههاي توسعه ميتواند مسير اتحاد و همبستگي را در دهكدهي جهاني هموار سازد و صلح و دوستي را بين ملل مختلف برقرار سازد".