نويسنده در اين اثر بر آن است تحولات زيست و زندگي انسان جديد را در قياس با شيوههاي زندگاني كهن نشان دهد. وي جوامع گوناگون امروز را در حال گذر به دنياي مدرن، بررسي ميكند، اين جوامع، جوامعي هستند كهنسالگرا، همسالگرا و جوانگرا. بر اين اساس، دنياي مدرن، دنياي جوامع جوانگرا و دنياي دگرگونيهاي بنيادين هر روزينه است. نويسنده با طرح سه مبحث گذشته، حال و آينده، مسالهي شكاف نسلها را نشان ميدهد. وي خاطرنشان ميكند: "بحران كنوني [تمدن] ما به تناوب، به سرعت گرفتن فزايندهي تغيير، فروريزي خانواده، زوال سرمايهسالاري، پيروزي فنآوري بيروح و در زمينهي انكار كلي به شكست نهايي نظام سياسي اسناد داده شده است. در پس اين اسنادها ستيزههاي بنياديتري هست بين كساني كه براي آنها عصر كنوني چيزي عرضه نميكند جز تقويت فرهنگ "جوانگراي" موجود كه در آن همسالان بيش از هميشه در مقام سرمشق با معناي رفتار، جانشين پدر و مادرها ميشوند و كساني كه باور دارند ما در واقع وارد مرحلهي كاملا جديد تطور فرهنگي ميشويم... اگر بايد فرهنگي "جوانگرا" بنياد كنيم كه در آن گذشته كارآ و سودمند باشد، نه مخرب و دست و پاگير، جاي آينده را بايد عوض كنيم. در اين جا بار ديگر ما ميتوانيم نشانيهايي از جواناني كه گويا خواهان واقعيت يافتن بيدرنگ "شهرهاي آرماني" هستند به دست آوريم. آنها ميگويند: "آينده همين دم است" اين سخن نامعقول و تهورآميز مينمايد، و در برخي مطالباتي كه پيش ميكشند به طور تام و تمام نميتواند واقعيت پيدا كند، اما باز در اين جا فكر ميكنم آنها راهي به ما نشان ميدهند تا انديشهي خود را صورتي تازه بخشيم. ما بايد آينده را همچون كودكي دنيا نيامده و در شكم مادر، در جامعهاي از مردان و زنان و كودكان، در ميان خود، جاي دهيم كه هماكنون اينجاست. بايد او را خوراك داد، دستگيري و حمايت كرد، كودكي كه هماكنون نيازمند چيزهايي است كه اگر ما پيش از زاده شدن او براي آنها آمادگي نيافته باشيم، بسيار دير خواهد شد. از اين رو همانطور كه جوانان ميگويند: "آينده همين دم است".