نويسنده به منظور بررسي هويت جديد ايراني، به خصوص هويت عام جامعهاي يا هويت ملي ايراني اين مباحث را مطرح ميسازد: صورتبندي هويتهاي جمعي ايرانيان در آغاز عصر قاجار، ظهور گفتارهاي جديد هويت ايراني، جنبش مشروطيت و تأسيس هويت جديد ايراني، تأثير تحولات عصر مشروطيت بر وضع ايرانيت جديد، پيدايش دولت مطلقهي مدرن ايراني، دولت مطلقهي مدرن ايراني (پروژهي تجدد و هويتسازي ملي) و روشها و رويههاي دولت مطلقهي پهلوي در پروژهي هويتسازي ملي. گفتني است استدلال اوليهي نگارنده در اين پژوهش اين است كه "ايرانيان پيش از قرار گرفتن در گردونهي مدنيت جديد اروپايي، صاحب صورتهاي متعدد و مختلف هويت جمعي بودند. وجود اشكال گوناگون هويت جمعي، ريشه در ساختار موزاييكي جامعهي ايران، و رابطهي تعارضآميز قطعات موزاييكهاي اجتماعي، و ساختار پراكندهي قدرت سياسي ايران سرزمين با يكديگر داشت. اما آشنايي ايرانيان با ايدهئولوژيهاي جديد اروپايي، و رسوخ مناسبات سرمايهداري اروپايي، و پيوستگي روند تحولات داخلي ايران با سياستهاي قدرتهاي بزرگ، موجبات ظهور گفتارهاي جديد هويت را فراهم آورد. ايران و جامعهي ايراني ... به روزگار مشروطيت در عرصههاي جديد حيات اجتماعي و سياسي گام گذاشت، نظامهاي تازهي اجتماعي ـ اقتصادي، و انواع متفاوتي از همبستگيهاي اجتماعي، و سبكهاي ديگر زندگاني يافت ... قدرت، يكي از علل اساسي بروز پروژهي تجدد و هويتسازي ايراني متجدد بوده است. هويت ايراني در دورهي رضا شاه خود به خود پديد نيامد ... بلكه دقيقا بر پايهي مقتضيات قدرت، و به مثابه جزئي از گفتار مدرن قدرت ساخته شد... ساخت دولت مطلقه به عنوان يك مرحلهي اساسي در تاريخ سياسي ايران محسوب ميشود، كه كل مبحث هويتسازي و تجدد، تنها در پرتو قدرت آن ممكن و ميسر گرديد. از اين روست كه هويتسازي در عصر پهلوي اول جزئي از تاريخ سياسي معاصر ايران به شمار ميآيد."