نويسنده در آغاز تصريح ميكند: "جامعهشناسي توسعه تلاش بر اين دارد تا تعاملات اجتماعي را هرچه بيشتر متناسب و هماهنگ نموده، به نحوي كه به دنبال آن جامعه حركت عادي خود را بتواند دنبال نمايد. در آن، از ميان برداشتن فاصلهها و تضادهاي اجتماعي ميبايست در اولويت قرار گيرد تا عملكردهاي اجتماعي به خوبي تحقق يابد. اين حركت نيز نياز به مديريت خاص خود دارد. توسعه از طريق صنعتي شدن تغيير و تحول در ابعاد و بخشهاي مختلف را به دنبال ميآورد، و آن خود در قالبي زنجيري و تكاثري پيشرفتهاي بيشتري را نيز به همراه دارد. در اين حركت و جهت تحقق اهداف توسعه، همكاري و مشاركتهاي ملي و بينالمللي نيز ضروري و اجتنابناپذير است. بر اين اساس، نويسنده ابتدا به مفهوم و ماهيت توسعه ميپردازد؛ سپس اين مباحث را در حوزهي جامعهشناسي توسعه مطرح ميسازد: توسعه و تغييرات اجتماعي، توسعه و صنعت، توسعه در عصر اطلاعات، نقش جمعيت، سالمندي و توسعه، توسعهي اجتماعي و اقتصادي در جهان اول و جهان سوم، و كيفيت زندگي و توسعه.