شرحي كه از زندگي و انديشهي سقراط در اين كتاب فراهم آمده مبتني است بر نوشتهي افلاطون و گزنفون و تحقيقات ديگران كه در سيزده فصل سامان يافته است. در آغاز كتاب خاطرنشان شده است: "با تأمل در مباحثات سقراط ميتوان به علت غايي رفتار بشر پي برد و دانست كه هدف نهايي او چيست و چه بايد باشد؟ آيا تحصيل مال و مكنت تا زماني كه زنده است؟ يا پروردن شخصيتي استوار و فضايل مختلف انساني؟ يا آن كه بايد بكوشد جهاني را كه در آن سر ميكند با توليدات بسيار و با سازندگي، بهتر نمايد؟ اكثر مردم نخستين مورد را انتخاب ميكنند، ولي سقراط مورد دوم را دوست ميداشت. اين حكيم نوشتهاي از خود به جاي نگذاشته، ولي از ميان بزرگان هر طبقه دوستاني داشته، از گزنفون سردار تندخوي نظام گرفته تا افلاطون كه اشرافزادهاي بود با طبعي لطيف. مطالب كه اين دو دربارهاش نوشتهاند تنها مآخذ به جاي مانده از آرا و انديشههاي اوست. از اين مطالب كه برخي از آنها در كتاب حاضر مورد بررسي قرار گرفته برميآيد كه او مردي شجاع، صبور، زيرك و بسيار بذلهگو بوده و هدفي معين را در زندگي دنبال مينموده كه هدايت انسان به حقيقت بوده است. او بر اين باور بود كه حقيقت صرف نظر از نتايج و آثار زودگذرش، سرانجام پيروز خواهد شد و تقوا و فضيلتي از آن سر بر خواهد آورد كه پايههايش هميشه استوار ميماند. متأسفانه سقراط خودر ا گرفتار كشاكشهاي زيانبار سياسي كرد. دشمنانش به رهبري ملتوس او را متهم كردند به اين كه "با خوب جلوه دادن اصول بد" جوانان را به انحطاط ميكشاند، از اين رو او را محكوم به مرگ كردند. سقراط را ميتوان به طريقي چهرهاي تقريبا مذهبي دانست كه تجسم عقل بوده است، و نيز نخستين كس از مردم جهان كه در راه تحري حقيقت به شهادت رسيد".