در اين كتاب، نخست تعريفي از دين و جهاني شدن به دست داده شده است. به تصريح نگارنده: "از منظر عدهاي از انديشمندان، جهاني شدن (Globalization) نتيجهي طبيعي و منطقي تحولات تكنولوژيك، خصوصا تكنولوژي ارتباطات ميباشد. عدهاي ديگر بر اين باورند كه جهاني شدن، برنامهاي هدفدار ميباشد كه براي تحقق اهداف غربي به كار گرفته شده است". سپس، پيشينهي جهاني شدن، ماهيت جهاني شدن، عوامل جهاني شدن، ابعاد جهاني شدن، و پيامدهاي جهاني شدن بررسي گرديده و در پايان دو مبحث تحت عنوان "اسلام و جهاني شدن" و "اسلام و چالشهاي جهاني" مطرح ميگردد. نگارنده معتقد است: "جهانشمولي و جهانگير شدن براي تمام فرهنگها و هويتهاي بومي و ملي مخاطرهآميز بوده است، به گونهاي كه همهي آنها را در معرض نابودي قرار داده است.... در آستانهي وورد به هزارهي سوم ميلادي اين روند پيچيدهي جديد خواهان تغيير همهچيز حتي فرهنگ ميباشد و دين به عنوان يكي از عناصر بنيادي فرهنگ انساني از اين قاعده مستثني نميباشد. اسلام به عنوان برترين و آخرين برنامهي الهي به جهت ويژگيهاي خاص خود توانسته است نوعي تعادل را با شرايط جديد جهاني شدن ايجادكند. متفكران اسلامي به واسطهي پويايي قوانين اسلامي توانستهاند ضمن درك شرايط جديد جهاني و سلب آثار منفي آن پاسخگوي شبهات جديد عصر خود باشند. جامعيت احكام الهي و جهانشمولي آن در كنار معرفي، الگوهاي رفتاري ديني سبب گرديده است كه آموزههاي اسلامي با قدرت انعطاف خود حضور دين را در صحنهي جهاني قوت بخشند.