در كتاب پيشرو سعي شده با مراجعهي مستقيم به متن و آراي شريعتي به طور مستند نشان داده شود كه شريعتي چگونه در اسلاميات (و نه اجتماعيات و كويريات) خود، مبحث امت و امامت را مطرح ساخته، دغدغهي او از طرح اين بحث چه بوده، چه سيري داشته و به چه نتايجي رسيده است. به تصريح نگارنده: "بحث امامت در ديدگاه شريعتي صرفا يك مسألهي نظري ـ آن هم از موضع پرسشي جدي دربارهي يك پارادوكس ذهني در رابطه با تشيع ـ بوده است نه يك توجه عملي و استراتژيك. او نه در خودكاويهاي فلسفي ـ عرفانياش توجهي به مسألهي امامت كرده و نه هيچ گاه در بحثهاي اجتماعي ـ سياسي خود، راه حل و رهنمودي براي روشنفكران به منظور شناسايي و پيدا كردن يك رهبر و امام و لزوم پيروي از وي و مباحثي از اين دست داشته است. شريعتي حتي به صراحت به شاگردان و دانشجويانش در حسينيهي ارشاد اعلام ميكند كه يكي از سرمايههايي كه آنها دارند، نعمت نداشتن رهبر است و آن كه مريد كسي باشد، خود شانس كسي شدن را نخواهد داشت. پس بيرابطهي مريد و مرادي و بي دست بوسيدن بايد دست داد و كار كرد. در متن كتاب با ذكر دلايلي آوردهايم كه توجيه شريعتي، نادرست و ناموفق بوده و بهرهگيري از يك نظريهي سياسي امروزي براي توضيح يك امر كلامي در گذشته (با ساختار پارادايمي متفاوت با زمانهي ما) است. همچنين علاوه بر نقد محتوايي اين نظريه در نقدي متدلوژيك و روششناختي نيز مطرح كردهايم كه اگر شريعتي با مقولهي "امت ـ امامت" برخوردي مشابه بحث "انتظار، مذهب، اعتراض" ميكرد، درونمايه و نتيجهگيري بهتري به دست ميداد. بدين ترتيب كه به جاي توضيح موضوع با عقل امروز، به تبيين موضوع براي عقل امروز ميپرداخت، اما شكل كنوني، وي بيشتر از تأويل به تلوين موضوع پرداخته است".