اين كتاب، اثري است از "هرمان هسه"، نويسندهي سوييسي آلمانيالاصل كه بيشتر يك "شعر هندي" است تا رمان. در اين كتاب، آرمان "هسه" بشريتي است كه موفق خواهد شد تا همهي شكلهاي زندگي را در بطن خود آشتي دهد و معنويت نهايي را به جوهر نهايي زندگي ملحق كند. در داستان، "سيدارتها"، پسر برهمن، سرگشته از نياز به حقيقت تمام، در جست و جوي خردي به كمال منطبق با زندگي، خانهي پدري را ترك ميگويد. او كه با همراهي به نام "گويندا" رهسپار است ابتدا به جنگلي راه مييابد و در آنجا از دشمنان خردمند درس رياضيات و روزه و رهايي كامل از خويش را فرا ميگيرد؛ درسهايي كه بايد او را به نيروانا ببرد. اما اين آموزش چندان در "سيدارتها" كارگر نميافتد و چنان نيست كه به روح او آرامش بخشد. در اين زمان است كه بازهم به همراه "گويندا" با مردي روبهرو ميشود كه چهرهاي رخشان و صاف دارد. او "گوتاما" است كه بودا ناميده ميشود. "سيدارتها" به محض ديدنش درمييابد او همان كسي است كه قادر است ميانجي او براي رسيدن به خرد باشد، و به راستي كه، بر خلاف آنچه، "گويندا" از او انتظار دارد، بودا هيچآييني را نميآموزد. اما به عكس، "سيدارتها" از وي خواهد آموخت كه خود را از هر جهانبيني از پيشداشتهاي رها كند و....