كتاب حاضر، داستاني فارسي از زندگي هرروزه آدمهاست كه نويسنده در شكل و شمايل قصهاي گيرا بيانش كرده است. قصه پرداختن به سختيها و گشتن به دنبال يك تكيهگاه. تكيهگاهي كه برخي اوقات به بودن و نبودن او بستگي ندارد و تنها يك حضور ذهني، ميتواند همان وظيفه را ايفا كند. مهم آن است كه هر كس نقش خويش را با نگاه به خود و تواناييها و امكاناتش بر عهده گيرد و نه آنچه ديگران هستند و يا انجام ميدهند. در داستان ميخوانيم:« هوا گرگوميش بود. صداي باد در ميان شاخ و برگ درختان غوغا به راه انداخته و مانند شيهه اسبي سركش افسارگسيخته به گوش ميرسيد».