,"كتاب حاضر، رماني فارسي است و داستان آن، درباره فردي منزوي است كه در دنياي خودش زندگي ميكند و يكي از دغدغهها و علاقهمنديهايش اين است كه اسكناسهايي كه مردم رويشان نوشتهاند، جمعآوري كند. اين متنها در ادامه داستان به نوعي دغدغههايي ذهني براي او ميسازند و دريچه ورود وي به زندگي و ذهن آنها را تشكيل ميدهد و همين مسئله در طول داستان باعث ايجاد تحولاتي در زندگي اين فرد ميشود. در بخشي از داستان ميخوانيم: «همه سرمست اين فتح بوديم. حريف هم در آنسوي ميزگرد نشسته بود و هارتوپورت ميكرد. كارت به عز و جز افتاده بود كه گروگانها را آزاد كنيد، و ما هم با سرهاي پرشور انقلابي به او و به استعمار شرق و غرب دهنكجي ميكرديم»."