مروري اجمالي به تاريخ تفكر بشر حاكي از آن است كه بسياري از صاحبنظران، سعي داشتهاند تا غايتي مناسب براي تعليم و تربيت در نظام آموزش مدرسهاي منظور نمايند. اما در اين ميان، انديشمنداني هم بودهاندكه چنين نظامهايي را به صورت جزئي يا كلي نفي كردهاند. هنوز اين پرسش به قوت خود باقي است كه مدرسه، ما و فرزندان ما را به كدامين افق رهنمون ساخته و يا بايد رهنمون سازد؟ كتاب حاضر مشتمل است بر بازشناسي رويكردهاي گوناگوني كه در امر تعليم و تربيت وجود دارد و قضاوت در اين باره كه كدام رويكرد مقبوليت بيشتري دارد وكدام راهگشاتر است. نويسنده در فصل نخست كلياتي از رسالت مدرسه را مورد بررسي قرار داده و در فصلهاي دوم تا پنجم به تحليل انديشهها پرداخته است. فصل آخر نيز، جمعبندي و نتيجهگيري كتاب را شامل ميشود. برخي از عنوانهاي مطالب كتاب عبارتاند از: افلاطون ـ ايدهآليسم؛ ارسطو ـ رئاليسم؛ توماس آكيناس ـ رئاليسم خداباورانه؛ ژانژاك روسو ـ طبيعتگرايي؛ جان ديويي ـ عملگرايي؛ سورن كي يركه گارد ـ اگزيستانسياليسم خداباور؛ ژان پل سارتر ـ اگزيستانسياليسم خداناباور؛ برتراندراسل ـ فلسفة تحليلي؛ و رويكرد روانشناسي به رسالت مدرسه.