مجموعة حاضر حاوي چندين داستان كوتاه از «مارك تواين» نويسندة آمريكايي قرن نوزدهم ـ تحت اين عناوين است: مارك تواين، قورباغة جهنده، آدمخواري در واگنها، روياي شگفتانگيز، ساعت من و... در داستان «آدمخواري در واگن قطار» راوي در قطاري به مقصد «سن لوئيز» با مرد خوشقيافه و خوشبرخوردي همصحبت ميشود كه حادثة هولناك و غريبي را براي او بازگو ميكند: او ميگويد در نوزدهم دسامبر 1853 از سن لوئيز با قطاري به جانب شيكاگو به راه افتادم كه 24 سرنشين داشت. قطار در ميان برف سنگيني توقف كرد و همة تلاشها براي نجات يافتن بينتيجه ماند. بزرگترين مشغلة فكري ما آذوقه بود. روز هفدهم در نگاه تكتك مسافران گرسنگي هولناكي پرپر ميزد و سايهاي از چيزي كه تجسم آن براي قلب همة مسافران غريب و ناباورانه بود. تا اين كه آقاي «گاستن» به خود جرات داده و گفت: ما بايد تصميم بگيريم كه كداميك از ما ميبايست بميرد تا غذاي بقيه شود. بعد از تعيين رئيس و هيئت زير نظر هر روز يكي از مسافران خورده ميشود. راوي بعد از شنيدن اين حادثه احساس گيجي ميكند و در خصوص صداقت گوينده هيچ ترديدي به خود راه نميدهد. آيا به راستي اين حادثة هولناك فاقد اصالت و واقعيت بوده است؟ موضوعي است كه در اين داستان ميخوانيم.