در رمان حاضر كه نخستين اثر سترگ داستايفسكي ـ نويسندة روسي قرن نوزدهم ـ است، قهرمان رمان كه «وانيا» نام دارد سرگذشت خود را نقل ميكند؛ بدينترتيب كه وي در خانوادة مردي به نام «ايخمنيف»، مباشر پرنس والكوفسكي، بزرگ شده است. ايخمنيف دختري با نام «ناتاشا» دارد كه پسر پرنس ـ آلكسي ـ به او علاقمند است. از طرفي واينا دلباختة ناتاشا و خواهان ازدواج با او ميشود. اما پسر پرنس بدون اطلاع ايخمنيف به خانة او درميآيد و ناتاشا را فريفته، حاضر به ترك خانة پدري ميسازد. چون واينا به خوشبختي ناتاشا راضي است از سعادت خود درميگذرد و براي ازدواج ناتاشا با آلكسي تلاش ميكند. در اين ميان پرنس كه براي پسرش همسري مناسب يافته با هزار نيرنگ در صدد درآوردن آلكسي از چنگ ناتاشا برميآيد. از اين رو وانمود ميسازد كه با ازدواج آنان موافق است. اما در عمل موفق ميشود كه آلكسي را به عشق كايتا، نامزد انتخابي خود، گرفتار سازد.