دختري در شهر «آپنزل» در يك مدرسة شبانهروزي مشغول تحصيل است. روزي به هنگام صرف غذا، دختري اسپانيايي با نام «فردريك» به جمع آنها وارد ميشود. دختر بيشتر از هركس ديگري با فردريك ارتباط برقرار ميكند، روزها سپري ميشود و آنها در كنار يكديگر با تمام رخدادهاي خوب و بد زندگي ميكنند و به تحصيل ادامه ميدهند، پس از مدتي، بنابر اتفاقاتي دختر از فردريك جدا شده و همين امر موجب ميشود تا ارتباط دوستانة خود را دختر ديگري با نام «ميشلين» آغاز كند. پس از مدتي با اتفاقي كه براي ميشلين رخ ميدهد، دختر ديگر او را نميبيند. او به زندگي خود با تمام فراز و نشيبهايش ادامه ميدهد تا اين كه پس از گذشت سالها با ديدن دوبارة فردريك نكاتي برايش آشكار ميگردد كه براي او جالب و حيرتآور است.