افسانههاي آذربايجان با مضامين گوناگون، ترنم عادات، احساسات، دنياي معنوي، آرزوها و خواستها، و تواناييهاي مردم اين منطقه و شگردهاي مبارزة آنها با دشمنان داخلي و خارجي، در طول قرون و اعصار، همراه است. در اين افسانهها نفرت خلق از هر نوع استثمار، ستمگري، مفتخوري، و دورويي آشكارا احساس ميشود، در عين حال نحوة زندگي انسانهاي ساده، خلاقيتهاي كاري آنان به نمايش در ميآيد. برخلاف بسياري از افسانههاي ملل ديگر، كه در آنها بيشتر آرزوهاي مردم، با اتكاء به نيروهاي ماوراء طبيعي تحقق مييابند، در افسانههاي آذربايجان، با اتكاء بر عقل و شعور پيرمردان فرزانه است كه راهها از چاهها تشخيص داده ميشوند و توطئههاي كثيف و شيطاني پادشاهان و ثروتمندان طمعكار برملا ميشود. برخي عناوين افسانهها عبارتاند از: باغبان و شاه؛ اسكندرشاه؛ دو همسايه؛ شمشير زنگزده؛ شاه و وزير؛ افسانة جيحون؛ يادگار؛ زن و پدر و دختر يتيم؛ و بچه پهلوان.