«داريه»، جوانكي كشاورز است كه داستان زندگي خانوادهاش را از زبان عمة خود، اينگونه ميشنود: مادرش در 15سالگي ازدواج ميكند، اما پس از دو سال مجبور ميشود با دو فرزند نزد والدينش بازگردد. بعد از آن با مردي كه همسرش از دنيا رفته و صاحب دو فرزند است ازدواج ميكند. داريه، فرزند شوهر دوم اوست. او در كودكي هر روز شاهد خشونت كشاورزاني است كه زود دست به چاقو ميبرند و با زنان و كودكانشان بدرفتاري ميكنند. قحطي كه به دنبال تابستان خشك سال 1906 سر ميرسد، خشم كشاورزان فقير را به حد اعلا ميرساند، زيرا نجيبزادگان راضي نميشوند به اندازة نانشان به آنها گندم قرض دهند. اين موضوع باعث ايجاد برخورد ميان كشاورزان و ژاندارمها ميشود و حوادثي روي ميدهد كه در ادامة داستان بازگو ميشود. داستان حاضر اثر «زاهاريا استانكو» ـ نويسندة معاصر رومانيايي ـ به شكل روايت متكلم نوشته شده و واقعياتي است از زندگي در آباديهاي فقرزدة جلگة دانوب در طول نخستين دهههاي قرن 21؛ يعني پيش از جنگ جهاني اول.