نگارنده در كتاب حاضر، راه و رسم زندگي كردن را در قالب داستان به دو زبان فارسي ـ انگليسي در دو بخش تحت عنوان «اگر زود ميدانستم» و «كاش وقتي....» به رشتة تحرير درآورده است. در ذيل خلاصهاي از داستان اگر زود ميدانستم آورده شده است: مادر پسربچهاي فقط يك چشم دارد، به همين دليل پسرك از مادرش متنفر است؛ چرا كه از طرف بچهها مورد استهزا قرار ميگيرد. مادر از بدخلقيهاي پسر ناراحت است؛ اما به فرزندش چيزي نميگويد. پس از مدتي پسر براي ادامة تحصيل به سئول ميرود و در آنجا ازدواج ميكند و زندگي خوبي دارد و يادي از مادر نميكند. تا اين كه يك روز پسر به خانة كودكيهايش ميرود و درمييابد مادرش از دنيا رفته؛ در حالي كه نامهاي در دست دارد. پسر با خواندن نامه متوجه ميشود كه مادرش به خاطر او يك چشمش را از دست داده است. پسر اينك از رفتار زشت خود با مادر پشيمان است، اما كاري نميتواند انجام دهد؛ چرا كه دير رسيده است.