جهان يك كليت يكپارچه است. آنچه به نام پديده در جهان ميشناسيم عبارت است از: خردههايي از اين كل كه ما نتوانستهايم بشناسيم. اين خردهها در واقعيت عيني وجود ندارند بلكه اين ما هستيم كه آنها را از كل به صورت ذهني جدا كرده و به آنها هويت مستقل دادهايم. نگارنده در كتاب حاضر به مفاهيم كلان هستيشناسي و صورتهاي هستي پرداخته است. وي روندي را كه در كتاب پيموده در اين سه بند خلاصه ميكند. نخست اين كه نميتوان زندگي انسان را بررسي كرد بدون آن كه معناي عيني محيط، اجتماع انساني و ساختار آن، روابط دروني در يك اجتماع انساني، روابط بين اجتماعهاي انساني، هستي، جهان و... را دانست؛ دو ديگر آن كه پديدههاي جهان بسيار در يكديگر تنيدهاند و اين امر آشكار كنندة ارتباطهاي گستردة پنهان و آشكار است كه ميبايست شناخته و بازنموده شوند؛ و نكتة آخر اينكه براي رسيدن به يك پاسخ جامع بايد از خردانديشي فراتر رفت و به الگويي رسيد كه نه تنها آنچه را كه هست گزارش كند بلكه آنچه را بايد بشود و راههاي رسيدن به آن را نيز بنمايد.