داستان حاضر، شرح زندگاني مرد جوانی است كه از رويدادهاي سخت نهراسيد و توانست خويشتن را در وقايع شوم حفظ كند. پايداري و شجاعت او در مقابله با سختيها و زندگي نكبتبار او در هاييتي، همچنين غلبة دليرانة او بر آثار مخرب و غيرانساني نژادپرستي در آمريكا، ماهيت دو جامعة به ظاهر متفاوت را به خوبي بازمينماياند. در اين شرح حال، نويسنده روايت تلخي از روزگار نوجواني و جواني خويش را، به عنوان يك «هميشه برده»، بازگو ميكند؛ هميشه بردهاي كه به رغم روحية نژادپرستي حاكم بر جامعة آمريكا به دانشگاه راه مييابد و مدارج علمي را طي ميكند. او با توانايي شگفتانگيز خود، در ارتش، در تجارت و همچنين در حرفة آموزگاري به موفقيتهايی دست مييابد.