كتابي را كه ميخوانيد داستان واقعي از زندگي فردي محروم از هر نوع امكانات است. در كودكي پدر و مادر خود را از دست ميدهد و از قضاي روزگار، سرپرستياش را خانوادهاي ميپذيرند كه او را نميبينند. نه غذاي مناسبي ميدهند و نه اجازۀ درس خواندن را به او ميدهند. تا ميتوانند از او كار ميكشند، اما او تسليم نميشود با ايمان قوي و اراده محكم و دلي سرشار از اميد گام بر ميدارد و موانع را از سر راه خود كنار ميزند...