معرفي مختصر كتاب
«فرهاد» و «مونا»، خواهر و برادري هستند كه در كوچكي پدر و مادرشان فوت شدهاند. فرهاد در گروه كُر ميخواند و مونا عاشق فوتباليستي درجه 2 است. فرهاد، متوجه شده كه سرطان حنجره دارد و تا سه ماه ديگر بيشتر زنده نيست و اكنون به خانه عمويشان «آقا خان» آمدهاند كه پسر بزرگش «فضلي» است كه به پاچه شلوارش زيپ ميدوزد تا وقتي راه ميرود صداي پاي مرد بيايد. او لات است، شراب ميخورد و ناموس برايش مهم است. عاشق «راحله»، دختر همسايه بوده كه وقتي شوهرش كتكش ميزند، شوهرش را ميكشد، سپس برايش خانه ميخرد. «مرتضي»، پسر بعدي، ديوانه است، اما از عاقلها عاقلتر است. «سامان»، پسر كوچكتر اهل ساز و آواز است و دخترشان «شراره» نيز عاشق آزادي است... يك دختر ديگه هم دارند «صنم»، كه كلا خانواده را ول كرده و رفته است و... .