چكيده:
«نامههاي زندان: مروري بر خاطرات محترم ميرعبدالله ياني و هادي پاكزاد»
نامههاي زندان روايتي است دستاول و يگانه از رابطهي دو انساني است كه هر يك در سويي از ديوار اسير شدهاند. عاشقانههاي هادي پاكزاد و محترم ميرعبدالله ياني نامههايي كه تكتكشان مهر مامور سانسور زندان را دارند، با اينحال در اين نامهنگاريها درست زير چشم ماموران دستگاه سانسور و ساواك هر آنچه دو دلداده لازم بود براي يكديگر بنويسند، نوشتهاند، نامههايي سرشار از اميد به فردايي روشن.
نامههايي كه طي يك جدايي ده ساله نگاشته شده است، در روزهايي كه دو دلداده در انتظار تولد فرزند هستند، يكي به پشت ديوارهاي بلند زندان ميرود و آن كه بيرون است بايد در خلال نامهها دنياي بيرون را براي معشوق اسيرش بسازد. آنقدر زنده كه هادي پاكزاد در پنجمين سال زنداني بودنش از زندان شيراز براي محترم مينويسد:
«متي جان... از اين بهتر نميشود... خانهي ما فوقالعاده عالي اداره ميشود و به همين دليل بياندازه ثروتمند و غني است... خانهي كوچك ما پُر از شور عشق و تحرك است، همه براي هم كار ميكنيم و به شوق هم خودمان را كاملتر ميسازيم... خانهي پُرنشاط ما رُمان آموزنده و بسيار بسيار شيرين و باارزش است. در خانهي پُرشور ما تكرار رنگ ميبازد و تغييرات مثبت محسوس و ديدنيست. اينجاست كه كلبهي خودمان را افسانهاي و شيرين درك ميكنم و ستارهي آن را كه كسي جز همسرم نيست تحسين...»
نامههاي محترم ميرعبدالله ياني از پشت اين ديوارها دنياي ديگري را ترسيم ميكند، او براي همسرش مينويسد: «من از پشت هزاران ديواري كه بين من و تو فاصله افكنده، از تو انرژي و نيرو ميگيرم، از تو مي آموزم كه صبورانه و پرتوان از زندگي بهره گيرم، بسازم براي آيندهي مشتركمان، خلق كنم و راهگشا باشم.»
تمام گفتوگوهايي كه ميان يك زوج شكل ميگيرد، اينجا در قالب نامههايي آمده كه به ناچار براي رسيدن به دست آن ديگري ماموراني از ساواك آنها را ميخواندند و يكي از تاثيرگذارترين اين نامهها لحظهاي است كه محترم ميرعبدالله ياني در نامهاي كوتاه به هادي پاكزاد خبر از فرزند در راهشان ميدهد، نامهاي كه با اين جمله تمام ميشود: « نظرت را برايم بنويس.» و از خلال اين نامهها زندگي خانوادگي كه جريان دارد پيش چشم خواننده جان ميگيرد، زني پر از شور زندگي و كودكي كه بزرگ ميشود و مردي كه پشت ديوارهاي زندان چشم اميد به آينده و تغيير دارد. راوي كتاب هر دوي آنها هستند و كتاب را به ياد فرزندشان بابك پاكزاد روزنامهنگار و مترجم فقيد تقديم كردهاند كه سال گذشته چشم از جهان فرو بست، پسري كه در اين نامهنگاريها حضور پررنگي دارد و نقطه ثقل زندگي دو انسان در دو سوي ديوار است.
محترم ميرعبدالله ياني در يكي از يادداشتهاي الصاقي به كتاب از روزي درخشان در زندگي سه نفرهشان مينويسد: «در تاريخ ۳۰ مهر ۱۳۵۶ روزنامهها اسامي ۱۳۱ زنداني سياسي را كه آزاديشان مورد تأييد قرار گرفته بود، اعلام داشتند. در ناباوري نفر صدوسيام: هادي پاكزاد زنجاني... فرياد شاديمان اوج گرفت... ما آزادي را جشن ميگرفتيم... باورمان نميشد!!
بابك جان... بريم بابا رو بياريم خونه.. بچهام خيلي دانستههايش زياد بود... همه چيز را ديده بود و شنيده بود.. بابا را خيلي دوست داشت... در جمع خانواده عاطفه و عشق را آموخته بود و حالا ميرفت تا در آغوشش آرام گيرد!.»