كتاب حاضر، داستاني است كه در آن، آ، شخصيت اصلي داستان، از خياباني عبور ميكرد كه داستان زندگياش نوشته شد از خلال زندگي كساني كه سر راهش ايستاده يا نشسته بودند. ناگهان همه آن آدمها شخصيت اصلي داستان شدند و آ، شد فرعيترين شخصيتي كه توي داستان نفس ميكشيد. يكي داشت از آن ميدان عبور ميكرد براي رسيدن به خانه كسي كه كاري را بايد تمام ميكرد براي كار ديگري.