كتاب حاضر، داستاني است كه در آن «تينا كريگه» يك مأموريت در زندگي دارد؛ فرار از همسر دائمالخمر و خشن اش. «تينا» تمام ساعات روز كار ميكند تا پسانداز كرده و بتواند شوهرش را ترك كند. او تعطيلات آخر هفته را هم در فروشگاه خيريهاي سپري ميكند. روزي هنگام جستجوي جيب كت دستدوم اهدايي به خيريه، نامه باز نشدهاي مييابد. «تينا» نميتواند بر كنجكاوي خود غلبه كند. او نامه را باز ميكند و آن را ميخواند؛ نامهاي كه زندگياش را كاملاً تغيير ميدهد.