رمان حاضر افسانه پسركي دوازده ساله است كه به سفري خيالي و پرماجرا ميرود و با حوادث بسياري روبهرو ميشود. اين سفر از پسرك يك مرد ميسازد. داستان از زماني آغاز ميشود كه پسرك آرزو دارد در بالاي كوه خانهاي بسازد. سوار بر پشت عقاب و به روايتي بر پشت باد به قله كوه ميرسد. اما تصميمش عوض ميشود و ميخواهد به كلبهاش بازگردد. اما اتفاقات ديگري رقم ميخورد.