كتاب حاضر، داستاني فارسي است كه از زبان دختري به نام «بهار» روايت ميشود. داستان از جايي شروع ميشود كه «بهار» 17 ساله شده و احساس بزرگ شدن ميكند. او فكر ميكند با داشتن زيبايي، هوش سرشار و يك خانواده عالي و صميمي خوشبختترين آدم روي زمين است. اما همهچيز در عرض چهار پنج ماه به هم ميريزد. سالي كه با آن شادي شروع شده بود با يك تابستان وحشتناك ادامه مييابد. «بهار» در آن تابستان فهميد كه قرار است يك حسرت تا هميشه برايش باقي بماند. حسرتي كه بههيچوجه قابل جبران نيست.