,"دغدغه اصلي اين كتاب، اين پرسش است كه چگونه ميتوان براي تناهي انسان، بدون توسل به چيزي كه از آن تناهي برميگذرد، معنايي يافت، مؤلف با تأملي ژرف و گيتيانه بر موضوع مرگ، ايده هيچانگاري را با عبور از «بلانشو»، «لويناس»، «رمانتيسم ينا» و «كاولي» پي ميگيرد. اين تأمل در خوانشي از «بكت»، كه از بسياري جهات قهرمان كتاب است، به بار مينشيند. نويسنده، پيشگفتاري روشنگر و مفصل و فصلي درباره «والاس استيونس» نيز افزوده است كه بر ايده فلسفه به مثابه شعر، انديشه ميكند."