پس از وقوع انقلاب صنعتي در اروپا و پيدايش موج مليگرايي و ناسيوناليسم، بحث دولتسازي و به تبع آن ملتسازي در شرق مطرح شد. در ايران مبحث ناسيوناليسم در اواخر دورة قاجار رسوخ نمود و در انقلاب مشروطه تبلور پيدا كرد. هرچند با وقوع كودتاي اسفند 1299 هـ.ش. و روي كار آمدن پهلوي اول، انقلاب مشروطه از دستيابي به اهداف خود ناكام ماند، اما تاريخ معاصر ايران در بحث ملتسازي، فصل تازهاي را ورق زده است. در پژوهش حاضر، تلاش ميشود كه با تجزيه و تحليل سياستهاي اجرا شده در دورة رضاشاه، 1300 ـ 1320، در انطباق آن با مباني تئوريك ملتسازي، شناخت دقيقي از روند ملتسازي در ايران معاصر ارائه شود و راهكارهاي كارآمدتري در قالب «رهيافتهاي وحدتگرايانه» براي حل مطالعات قومي و نيل به ملتسازي در جوامع نامتجانس و ناهمگون معرفي شود.